معرفی وبلاگ
نویسنده: پاکروان فر
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 65010
تعداد نوشته ها : 129
تعداد نظرات : 8
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان


كارگر خسته اي سكه اي از جليقه كهنه اش در آورد تا صدقه دهد.ناگهان جمله اي روي صندوق ديد و منصرف شد.

""صدقه عمر را زياد ميكند.""

دسته ها : فرهنگي


جلوه هاي تربيتي محرم و عاشورا در مدارس

 

با آمدن محرم و صداي ياحسين ياحسين عزاداران، به همراه نواي دلنشين طبل و سنج عزا گويي روانشان نيز به دنبال دسته هاي سينه زن در حركت است. مديران مدارس و مربيان دلسوز، فرصت گران بهايي را در ماه محرم و صفر و در راستاي تربيت فرزندان به دست مي آورند.

ذكر وقايع محرم و صفر و به ويژه مصائب عاشورا، اگرچه شور و احساسات را اوج مي دهد، امّا زمينه ساز ارتقاء شعور نيز هست. اگر از اين فرصت به نحو مطلوبي در جهت تربيت جوانان نسبت به اصلاح رفتار و گفتار استفاده نشود، بعيد است بتوان در ديگر روزهاي سال به اندازه اين دو ماه بهره برداري تربيتي كرد.

اگر فرزنداني شجاع، دين محور، بامروت و آزاده، خانواده دوست، ظلم ستيز، ياور مستضعفان، كوشا و... مي خواهيم، درس هاي مكتب عاشورا مي تواند بيش از ديگر دروس اثرگذار باشد.بايد جلوه هاي حركت امام حسين(ع) و ياران بزرگوارش را در مدارس به تصوير كشيد.

بايد دانش آموزان را با ابزار تحقيق و پژوهش با فلسفه مبارزه حسين(ع) آشنا ساخت. بايد روزنامه هاي ديواري مدارس درخصوص شجاعت امام حسين(ع) و يارانش مطالب فراواني را بيان كنند.بايد كارهاي دستي و دست ساخته هاي دانش آموزان در دوره هاي ابتدايي و راهنمايي وقايع محرم را بيان كنند.بايد دانش آموزان دوره هاي متوسطه به ويژه دانش آموزان رشته هاي گرافيك و عكاسي و نقاشي ذوق هنري خودشان را در بيان احساسات علاقمندان سراسر كشور نشان دهند. بايد مدارس ما از در و ديوار و سردر خودشان فضاي بيروني شهر را نسبت به عزاي امام حسين(ع) هوشيار سازند.در اين ماه صداي مظلوميت مظلومان عصر خودمان را بايد به گوش جهانيان برسانيم. در اين ماه اميد در دل هاي جوانان ما و ديگر جوانان جهان شكل مي گيرد چرا كه اميد به دنبال آرمان خواهي و عشق به وجود مي آيد و نشان دادن جلوه هاي عاشورا اينچنين تأثير خواهد گذاشت.

جلوه هاي تربيتي محرم و عاشورا در مدارس

پس همكاران، مديران مدارس، معلمان سرفراز و حسين(ع)دوست، بياييد يكبار ديگر با وظايف متعهدانه خود در محرم امسال بيش از گذشته اميد را در دل فرزندان اين مملكت ايجاد و زمينه ظهور مولايمان امام عصر(عج) و روحي له الفداء را فراهم سازيم.

 

محرم ماه خون بر شمشير...

دو ديده اشك، باران است ، محرم

ز سوگ ، جمله ياران است ، محرم

جهان مي بارد ، اشك ، داغ ياران

ز ظلم ، نابكاران است ، محرم

ز رقص و تير و نيزه جنگ و ميدان

نظر بر تيغ ، برّان است ، محرم

نه رحمي باشد آنجا از يزيدان

عدو را سينه حيران است ، محرم

شكوه و بس عزاداري ، نمايان

به ماتم نوحه خوانان است ، محرم

جوان و پير و كودك سينه ، عاشق

جهان را جمله نالان است ، محرم

حسين(ع) و جمله ياران شهيدش

محرم راه آنان است ، محرم

هدف بر آن گلوي ناز اصغر

كمان بر چله لرزان است ، محرم

به اشك زينب از نعش برادر

به زخم ، سم و پالان است ، محرم

گلو بس تشنه از شط فرات است

به راهي ، ساقي ، جانان است ، محرم

عمويي ، تشنه و با مشك ، آبش

اسير ، بر تير و پيكان است ، محرم

ز قدرت زور و بازوي ، ابوالفضل

مروّت تا دم جان است ، محرم

دو طفل مسلم از درد شكنجه

به بندي ، آهي ، پنهان است ، محرم

تن خونين ، به آن خار مغيلان

به صحنه ديده سوزان است ، محرم

شهادت گشته كامل با محرم

به رمز و ريشه شاهان است ، محرم

نويسد ‹ طاهري› از ماه هجران

سخن در شعر فراوان است ، محرم

 

 

 

 


 

منبع: روزنامه اطلاعات

شعر:مير حمزه طاهري

دسته ها : فرهنگي

متن مجري ايام محرم و صفر

برگرفته از كتاب فتح خون، اثر سيد شهيدان اهل قلم؛ شهيد مرتضي آويني

فصل سوم : مناظره عقل و عشق 

 

راوي

آماده باشيد كه وقت رفتن است...

عقل مي گويد بمان و عشق مي گويد برو... و اين هر دو، ‌عقل و عشق را، خداوند آفريده است تا وجود انسان در حيرت ميان عقل و عشق معنا شود. در روز هشتم ذي الحجه، يوم الترويه، امام حسين آگاه شد كه عمرو بن سعيد بن عاص با سپاهي انبوه به مكه وارد شده است تا او را مخفيانه دستگير كنند و به شام برند و اگرنه... حرمت حرم امن را با خون او بشكنند. آنان كه رو به سوي قبله خويش نماز مي گزارند معناي حرمت حرم امن راچه مي دانند؟ كعبه آنان كه در مكه نيست تا حرمت حرم مكه را پاس دارند؛ كعبه آنان قصر سبزي است در دمشق كه چشم را خيره مي كند. آنجا بهشتي است كه در زمين ساخته اند تا آنان را از بهشت آسماني كفايت كند... و از آنجا شيطان بر قلمرو گناه حكم مي راند، بر گمگشتگان برهوتِ وهم، بر خيال پرستاني كه در جوار بهشت لايتناهاي رضوان حق، ‌سر به آخور غرايز حيواني و دل به مرغزارهاي سبزنماي حيات دنيا خوش داشته اند، حال آنكه اين همه، سرابي است كه از انعكاس نور در كوير مرده دل هاي قاسيه پيدا آمده است. كعبه قبله احرار است. رستگان از بندگي غير؛ اما اينان بت خويشتن را مي پرستند. امام براي اعمال حج احرام بسته است ولكن اينان احرام بسته اند تا شمشيرهاي آخته خويش را از چشم ها پنهان دارند... شكستن حرمت حرم خدا براي آنان كه كعبه را نمي شناسند چندان عظيم نمي نمايد و اگر با آنان بگويي كه امام حسين(ع) براي پرهيز از اين فاجعه مكه را ترك گفته است در شگفت خواهند آمد... اما آن كه مي داند حرم خدا نقطه پيوند زمين و آسمان است، درمي يابد كه شكستن حرمت حرم آن همه عظيم است كه چيزي را با آن قياس نمي توان كرد. بلا در كمينِ نزول بود و ابرهاي سياه از همه سو ، شتابان، بر آسمان دره تنگ مكه گرد مي آمدند و فرشتگانِ همه آسمان ها در انتظار كلام « كُن » بي قرار بودند؛‌ و اذا قضي امرا فانما يقول له كن فيكون. در ميان «كُن» و «يكون» تنها همين «فا» (ف) ‌فاصله است،‌ و آن هم در كلام، نه در حقيقت. آيا امام كه خود باطن كعبه است، اذن خواهد داد كه اين بدعت عظيم واقع شود و حرمت حرم باخون او شكسته شود‌؟... خير.

امام حج را با نيت عمره مفرده به پايان بردند و آنگاه عزم رحيل را با كاروانيان در ميان نهادند: «الحمدلله، ماشاءالله و لا قوه الا بالله و صلي الله علي رسوله... مرگ، بر بني آدم، چون گردن آويزي بر گردن دختري زيبا آويخته است، و چه بسيار است وَلَه و اشتياق من به ديدار اسلافم، {چون} اشتياق يعقوب به ديدار يوسف؛ و براي من قتلگاهي اختيار شده است كه اكنون مي بينمش. گويا مي بينم كه بند بند مرا گرگان بيابان، بين نواميس و كربلا از هم مي درند و از من شكمبه هاي خالي و انبان هاي گرسنه خويش را پر مي كنند.» «گريزگاهي نيست از آنچه بر قلم تقدير رفته است. رضايت خدا، رضايت ما اهل بيت است؛ بر بلايش صبر مي ورزيم و او نيز با ما در آنچه پاداش صابرين است وفا خواهد كرد. اگر پود از جامه جدا شود، اهل بيت نيز از رسول خدا جدا خواهند شد... آنان در حظيره القدس با او جمع خواهندآمد، چشمش بدانان روشن خواهد شد و بر وعده اي كه بدانان داده است وفا خواهد كرد. اكنون آن كه مشتاق است تا خون خويش را در راه ما بذل كند و نفس خود را براي لقاي خدا آماده كرده است... پس همراه با عزم رحيل كند كه من چون صبح شود به راه خواهم افتاد. ان شاءالله. »

راوي:

صبح شد و بانگ الرحيل برخاست و قافله عشق عازم سفر تاريخ شد. خدايا، چگونه ممكن است كه تو اين باب رحمت خاص را تنها بر آنان گشوده باشي كه در شب هشتم ذي الحجه سال شصتم هجري مخاطب امام بوده اند،‌ و ديگران را از اين دعوت محروم خواسته باشي؟ آنان را مي گويم كه عرصه حياتشان عصري ديگر از تاريخ كره ارض است. هيهات ما ذلك الظن بك ـ ما را از فضل تو گمان ديگري است. پس چه جاي ترديد؟ راهي كه آن قافله عشق پاي در آن نهاد راه تاريخ است و آن بانگ الرحيل هر صبح در همه جا بر مي خيزد. واگر نه، اين راحلان قافله عشق، بعد از هزار و سيصد چهل و چند سال به كدام دعوت است كه لبيك گفته اند؟

الرحيل! الرحيل!

اكنون بنگر حيرت ميان عقل و عشق را!

اكنون بنگر حيرت عقل و جرأت عشق را! بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند... راحلان طريق عشق مي دانند كه ماندن نيز در رفتن است. جاودانه ماندن در جوار رفيق اعلي، و اين اوست كه ما را كشكشانه به خويش مي خواند.

« ابوبكر عمر بن حارث » ، « عبدالله بن عباس » كه در تاريخ به « ابن عباس » مشهور است، عبدالله بن زبير و عبدالله بن عمر و بالاخره محمد بن حنيفه، هر يك به زباني با امام سخن از ماندن مي گويند... و آن ديگري، عبدالله بن جعفر طيار، شوي زينب كبري، از «يحيي بن سعيد »، حاكم مكه، براي او امان نامه مي گيرد... اما پاسخ امام در جواب اينان پاسخي است كه عشق به عقل مي دهد؛ اگر چه عقل نيز اگر پيوند خويش را با سرچشمه عقل نبريده باشد، بي ترديد عشق را تصديق خواهد كرد. محمد بن حنيفه كه شنيد امام به سوي عراق كوچ كرده است، با شتاب خود را به موكب عشق رساند و دهانه شتر را در دست گرفت و گفت: «يا حسين، مگر شب گذشته مرا وعده ندادي كه بر پيشنهاد من بينديشي؟» محمد بن حنيفه، برادر امام، شب گذشته او را از پيمان شكني مردم عراق بيم داده بود و از او خواسته بود تا جانب عراق را رها كند و به يمن بگريزد.

امام فرمود: « آري، اما پس از آنكه از تو جدا شدم، رسول خدا به خواب من آمد و گفت: اي حسين، روي به راه نِه كه خداوند مي خواهد تو را در راه خويش كشته بيند.» محمد بن حنيفه گفت: ‌‌«انا لله وانا اليه راجعون...»

راوي
 

عقل مي گويد بمان و عشق مي گويد برو؛ و اين هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفريده است تا وجود انسان در حيرت ميان عقل و عشق معنا شود، اگرچه عقل نيز اگر پيوند خويش را با چشمه خورشيد نَبُرد، عشق را در راهي كه مي رود، تصديق خواهد كرد؛ آنجا ديگر ميان عقل و عشق فاصله اي نيست. عبدالله بن جعفر طيار، شوي زينب كبري(س) نيز دو فرزند خويش ـ « عون » و « محمد » ـ را فرستاد تا به موكب عشق بپيوندند و با آن دو، نامه اي كه در آن نوشته بود: ‌«شما را به خدا سوگند مي دهم كه ازاين سفر بازگردي. از آن بيم دارم كه در اين راه جان دهي و نور زمين خاموش شود. مگرنه اينكه تو سراج مُنير راه يافتگاني؟»... و خود از عمروبن سعيد بن عاص درخواست كرد تا امان نامه اي براي حسين بنويسد و او نوشت.

راوي

عجبا! امام مأمن كره ارض است و اگر نباشد، ‌خاك اهل خويش را يكسره فرو مي بلعد، و اينان براي او امان نامه مي فرستند... و مگر جز در پناه حق نيز مأمني هست؟ عقل را ببين كه چگونه در دام جهل افتاده است! و عشق را ببين كه چگونه پاسخ مي گويد: «آن كه مردم را به طاعت خداوند و رسول او دعوت مي كند هرگز تفرقه افكن نيست و مخالفت خدا و رسول نكرده است. بهترين امان، امان خداست. و آن كس كه در دنيا از خدا نترسد، آنگاه كه قيامت برپا شود در امان او نخواهد بود. و من از خدا مي خواهم كه در دنيا از او بترسم تا آخرت را در امان او باشم... »

عبدالله بن جعفرطيار بازگشت، اگرچه زينب كبري (س) و دو فرزند خويش ـ عون و محمد ـ را در قافله عشق باقي گذاشت.

راوي

ياران! اين قافله، قافله عشق است و اين راه كه به سرزمين طف در كرانه فرات مي رسد، راه تاريخ است و هر بامداد اين بانگ از آسمان مي رسد كه: ‌الرحيل، الرحيل. از رحمت خدا دور است كه اين باب شيدايي را بر مشتاقان لقاي خويش ببندد. اي دعوت فيضاني است كه علي الدوام، زمينيان را به سوي آسمان مي كشد و... بدان كه سينه تو نيز آسماني لايتناهي است با قلبي كه در آن، چشمه خورشيد مي جوشد و گوش كن كه چه خوش ترنمي دارد در تپيدن؛ حسين، حسين، حسين، ‌حسين. نمي تپد، حسين حسين مي كند. ياران! شتاب كنيد كه زمين نه جاي ماندن، كه گذرگاه است... گذر از نفس به سوي رضوان حق. هيچ شنيده اي كه كسي در گذرگاه، رحل اقامت بيفكند؟... و مرگ نيز در اينجا همان همه با تو نزديك است كه در كربلا، و كدام انيسي از مرگ شايسته تر؟ كه اگر دهر بخواهد با كسي وفا كند و او را از مرگ معاف دارد، حسين كه از من و تو شايسته تر است. الرحيل، الرحيل! ياران شتاب كنيد... .

دسته ها : فرهنگي


وقتي كسي دير به دير يادم ميكنه نگرانش نميشم!

چون شاد بوده كه از يادش رفتم.

دسته ها : فرهنگي
X